عشق مقدس است عشقی که از خدا نشأت بگیرد و به او ختم شود
عشقی که با هوس شروع شود نتیجه اش مشخص است جز ندامت و اشک چیزی بدنبال ندارد!
عشق بی منت عشق بدون استرس و نگرانی عشقی توأم با امید و اشک
عشقی که تمامی ثانیه های زندگی با توست و در قلب توست
خدارا در وجود خود حس می کنیم چون او نیز عاشقانه ما را دوست دارد و به ما نزدیک است تا مراقب ما باشد!
خدا به من و تو دروغ نگفته و نمی گوید!خدا خیانت نمی کند!
خدا همیشه برای من و تو وقت میگذارد ولی من و تو برای همه وقت داریم الا او!
وقتی به او می رسیم کسل و بی حوصله و خسته هستیم او همینگونه هم ما را می پذیرد خدا خیلی رئوف است ما خدا را عشق او را با نعمتهایش( نعمتهای فانی اش)معاوضه کرده ایم ما خود را در مشغولیات زندگی در هوی و هوس گم کرده ایم ولی او همیشه ما را به خودمان می شناساند و ما را پیدا می کند!
او هدیه های بی نظیری دارد!بسیار بزرگ و با ارزش ولی ما آنها را با بی میلی کناری می اندازیم!هدیه های خدا تمامی مصیبتها و مشکلات پیرامونمان می باشد!
کوچک و بزرگ همیشه دعا می کنیم کمتر شود و این یعنی دور شدن از خدا و عشق او!وقتی از دوری اش اشک می ریزی قهر نمی کند بر می گردد نوازشت می کند برایت گریه می کند دلت را به دست می آورد هدیه های بهتر به تو می دهد تو را عاشقانه در آغوش می گیرد ولی ما آغوش او(یعنی سجاده اش را رها می کنیم خیلی زود...!او برایمان نجوا می کند حرفهای قشنگ می زند با حزن و اندوه چنان که هر چه در دل داری بیرون می ریزی و آرام می شوی ولی ما حرفش را یا گوش نمی دهیم یا کم گوش می دهیم(قرآن)!
خدا به ما می گوید آخرِ همه ی این علایق و خواسته های فانی و پوچ کجاست ولی ما غرق می شویم در تمامی قوانین از پیش ساخته مان که آن را نمی بینیم یا دوست نداریم ببینیم(گورستان)!
در روایت آمده اگر مردم می دانستند این زندگی در دنیا چون مسافرتی است که روزی چمدان می بندی و بر می گردی با هم خوب بر خورد می کردند به هم عشق می ورزیدند و محبت می کردند و دلی را نمی شکستند و حقی را نمی خوردند و خونی نمی ریختند ولی وای بر ما که به جای آغوش خدا آغوش شیطان را محکم گرفته ایم (دنیا)
حال می رویم سر وقت عشقی که با عطشِ هوس شروع می شود که توأم با نگرانی و استرس است که مبادا از دستش دهم نکند کسی او را از چنگ من در بیاورد!ووقتی از تو دور می شود گریه می کنی و با نگرانی دستش را رها می کنی!و ثانیه ها منتظر تماس یا دیدارش هستی!وقتی به تو زنگ نزند می گویی تو را فراموش کرده غصه دار می شوی اشک می ریزی باز می بینی و لحظه ای شادی و می خندی و باز باید برود چون معلوم نیست قسمت تو باشد یا نه!
حال اگر مردانگی کرد و خواست با تو وصلت کند باز نگرانی چون مادر و پدرت ممکن است راضی نباشند باز استرس و تشویش خدایا چه کنم اینبار به ندای عشق و دلت پاسخ می دهی که در مقابل کسانی که عاشقانه دوستت دارند و برایت سختیهایی را به جان خریده اند بایستی تا پیروز میدان عشق باشی! گرچه از یادت رفته تا روزهای قبل تمامی عشقت بودند ولی...
و اما اگر تو را رها کرد و رفت چه می کنی! وامصیبتا اعتصاب از همه چیز که عشق من رفت و مرا فراموش کرد آری او رفت و خوش می گذارند و ولی تو روزگارت سیاه گشته مگر چند بار قرار است به دنیا بیائی و زندگی کنی!
این را تجربه ای بدان برای موفقیتهای بعدی اینکه مواظب باشی دلت را چوب حراج نزنی!
این دل جایگاه بهترین است!
و اما مادر مهر او مهر خداست
حال که ندارمش بیشتر حس میکنم که او تنها عشقی است که پایدار است حتی بعد از رفتنش
پس من و تو تنها نیستیم
خدا هست در قلب من و تو!
با او سخن بگو و او را تنها به قلبت راه بده!
و...
شما چه می گوئید........
لطفا بنویسید